جدول جو
جدول جو

معنی رزم گستر - جستجوی لغت در جدول جو

رزم گستر
(گُ)
گسترندۀ رزم. که بسط دهد جنگ را:
زهی بزم راابر دینارقطره
زهی رزم را خسرو رزم گستر.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راه گستر
تصویر راه گستر
خوش راه، تندرو، اسب یا استر راهوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستم گستر
تصویر ستم گستر
کسی که ظلم و ستم را رواج دهد، ستم پرور،، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دو دَ / دِ)
هر مرکب عموماً، واسب خصوصاً. (ارمغان آصفی) (بهار عجم). هر مرکوبی اعم از اسب و استر و خر و گاو و اشتر و جز آن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از شعوری ج 2 ورق 5). مرکب. (شرفنامۀ منیری) :
که که سنگ آهن ار نعلی
زان سم راه گستر اندازد.
خاقانی.
در آن ره چنان راه گستر براند
که وهم از پیش چند منزل بماند.
زین الدین سنجری.
، مرکب راهوار و فراخ گام و خوش راه. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
گسترندۀ کرم. بخشش و جود کننده. (آنندراج). نیکوکار. خیراندیش. مهربان. (ناظم الاطباء). سخی. جواد. (فرهنگ فارسی معین) :
لطیف کرم گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تُ اَ گَ دَ)
جنگ طلبیدن. جنگ خواستن. رزمجویی کردن:
بدو گفت شاه ای خردمند پور
برادر همی رزم جوید تو سور.
فردوسی.
تهمتن بدو گفت کای شهریار
ترا رزم جستن نیاید بکار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
شاعرکه سخن منظوم سراید. ناظم. رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دِ فُ)
که نام خود را مشهور و معروف سازد. که نام خویش در جهان بگسترد. نامجو. نام طلب:
مبارزی ملکی نام گستری که بدو
همی بنازد ایوان و مجلس و میدان.
فرخی.
، معروف. (آنندراج). نامور. نام آور
لغت نامه دهخدا
تصویری از راه گستر
تصویر راه گستر
تند رو راهور (اسب استر و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرم گستر
تصویر کرم گستر
بخشش کننده سخی جواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام گستر
تصویر نام گستر
آنکه خویش را در اقطار جهان معروف سازد نامجو: (... درمردی بی نظیر ونام گستر)، معروف نام آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه گستر
تصویر راه گستر
((گُ تَ))
تندرو، راهوار
فرهنگ فارسی معین
دامیار، شکارچی، صیاد
متضاد: صید
فرهنگ واژه مترادف متضاد